تاریخ کلام
1. «علم کلام» یکى از «علوم بنیادى ادیان» است که به عنوان واسطه اى بین «دین و دانش هاى بشرى»، روابط این دو را بازگو و سعى مى کند دین را در مقابل «دانش هاى زمانى و مکانى بشرى» از نظر تطابق با زمان و مکان قابل تفسیر کند تا زمینه سریان و جریان دین در «جامعه و فرهنگ سیال بشرى» فراهم گردد. پس «مرگ و زندگى و رکود و نوآورى» هر دین، مشروط به علم کلام آن دین و «حضور و عدم حضور اجتماعى دین» نیز بسته به کلام مى باشد. 2. علم کلام همانطور که از نام آن پیداست، یک «علم ارتباطى» است، چرا که در پى بیان حقانیت خود از طریق استدلال و گفت و گو درباره دین و ادیان دیگر است. پس «پردازش اطلاعات» کلامى به گونه اى است که بتواند به استدلال بپردازد و «رقیب معرفتى» به عنوان یک شاخص مهم در ذهن کلامى است که بتواند برابر آن «برهان سازى» کند. از این رو علم کلام یک علم ارتباطى است و «ارتباط دانش» آن را شکل محتوایى و صورى مى بخشد. 3. علم کلام، فراخى و تنگى (قبض و بسط) هر دین در مواجهه با «جهان» را شکل مى دهد و هر چه کلام یک دین فراخ تر باشد، جهان آن دین و معرفت دینى گشوده تر است و هر چه تنگ تر، «نظام ارتباطى دین» بسته تر است. پس «قدرت و اقتدار ارتباطى دین» از کلام آن ناشى مى شود. تاریخ کلام ادیان ناشى از فرود و فراز کلام آنهاست و فهم تاریخى ادیان به شکوفایى و نوآورى در کلام آنها کمک خواهد کرد. 4. «فرود و فراز» کلام تابع دو عامل است، یکى «گشوده بودن یک دین» نسبت به کل دانش هاى بشرى، که «سازمان هاى دینى» بایستى در فراگیرى دانش هاى بشرى تلاش کنند و دیگر «مطالعات درون دینى» یا مطالعات «متون اصلى دین» که این دو عامل متلازم هم هستند؛ یعنى هر چه یک دین نسبت به دانش هاى بشرى گشوده تر باشد رجوع به متون اصلى بیشتر خواهد شد و هر چه رجوع به متون اصلى بیشتر باشد، دین نسبت به جهان گشوده تر عمل مى کند؛ پس سیاستگذارى معرفتى سازمان هاى دینى ـ که کلام در رأس آن قرار دارد ـ بسیار ضرورى و مهم مى باشد. 5. آنچه در کلام رخ مى دهد، یک نوع «چارچوب تئوریک» براى مطالعات دینى است که یک «چارچوب مرجع» براى تحقیقات دینى بوده و بدون این چارچوب، تحقیقات دینى به «فرآیندى سرگشته و گاهى متضاد» تبدیل مى شوند که «لایغنى من الحق شیئا» و آنچه از این فقدان چارچوب تئوریک به وجود مى آید، نا امیدى معرفتى و فکرى است که نتیجه آن تسلیم در برابر «معرفت هاى وارداتى» و «تعلیق در فضا و جهت یابى بیرونى و سرگشتگى تراکمى» است. 6. در «فضاى تعلیقى تئوریک» یک نوع «خُردبینى و کلان نابینى» رخ مى دهد که در «سازمان دانشى»، به صورت «دانش هاى عملى ناکارآمد» و «انشقاق بین حوزه هاى معرفتى» به گونه سازمانى، تجلى مى کند (مثل فقهى شدن سازمان حوزه ها و جنبى شدن دروس کلان مثل فلسفه، کلام و تفسیرهاى متون مثل قرآن و نهج البلاغه و متون روایى و...) و زمانى که بین حوزه هاى کلان و خُرد یک سازمان تحقیقاتى، انقطاع به وجود مى آید، «رکود علمى به گونه سازمانى» به وجود مى آید که سرمد است. 7. اگر چارچوب کلامى سازمان دینى تدوین شد، چارچوب هاى کلان تحقیقاتى تدوین مى شود و «چارچوب هاى کلان تحقیقاتى»، «چارچوب هاى روشى عظیم» را به وجود مى آورد (که این چارچوب روشى در حوزه هاى علمیه به «اصول فقه» مشهور شده است؛ هر چند مى توان آن را «اصول معارف» تفسیر اسم و گسترش داد) و چارچوب هاى روشى، «نوآورى تراکمى» را در یک سازمان دینى و دانش رقم مى زند و معارف اسلامى در یک چارچوب گسترده بسط مى یابد، پس مى تواند با آغوش گشوده با جهان روبرو شود. 8. کلام چون یک دانش ارتباطى است و این ارتباطات با دیگر «ملل و نحل» است، پس یک نوع «ارتباطات میان فرهنگى» و «ارتباطات میان معرفتى و میان دانشى» ایجاد مى کند و آن گونه در روش شناسى که در ادیان نیز ایجاد مى کند یک نوع «روش شناسى میان فرهنگى» مى باشد و از اینجاست که «فقه میان فرهنگى» تولید مى شود و از اینجاست که ادیان در سطح جهان، به شدت میان فرهنگى عمل مى کنند و سعى در «ارتباطات میان فرهنگى و میان مذهبى» مى کنند و «آینده» مذهبى که در ارتباطات میان مذهبى و میان فرهنگى موفق شود روشن است. 9. کلام اسلامى بر اساس «صیرورت» بنا شده است، چون جهان در حال «شدن جامع» است (یسئله من فى السموات و الارض کل یوم هو فى شأن)، پس یک جهان گشوده کامل در کلام اسلامى، ترسیم مى شود و این صیرورت یک نوع «صیرورت جامع» است که کل جهان هستى را شامل مى شود. پس هر لحظه، لحظه نویى است و این لحظه نیز سیال است و در یک وضعیت بى نهایت است، چون هر «ظاهرى، باطنى» دارد تا «بى نهایت». 10. جهان بر اساس «اسم و معنا» آفریده شده است و بزرگ ترین اسماء الهى پیامبران و اولیاء او هستند که باعث فیض و بارش معنا بر جهان مى باشند و جهان هستى را در پناه «واحد فیاض» بسط و گسترش مى بخشند؛ یعنى با بسط اسمایى خداوند در جهان هستى (آمدن پیامبران تا خاتم پیامبران) جهان نیز بسط مى یابد (چنانچه در قرآن آمده است). 11. پس جهان بر اساس یک نظام ارتباطى (اسم و معنا) بسط مى یابد و با هر ذکر و نامى جهان سیال تر مى شود. پس «نظریه پیشرفت در کلام اسلامى» رقم مى خورد؛ یعنى «تکامل و پیشرفت در یک جهان سیال با جامع اسماء الهى؛ یعنى امام معصوم». و از طرف دیگر سراسر جهان یا اشیاء همه و همه اسماء الهى است. فناورى به عنوان فرهنگ مادى مظهر اسماء الهى است و فرهنگ معنوى مثل ادبیات و هنر و فلسفه و فرهنگ عامه و علم نیز مظهر اسماء الهى است. «ولایت یعنى همراهى جامعه با امام براى رسیدن به اسماء الهى در جهان خلقت و در نتیجه رسیدن به پیشرفت جامع». 12. در این فضاى کلامى اسلامى، روش شناسى خاص مى طلبد و آن یک نوع «تفسیر و هرمنوتیک سیال» مى باشد که مى توان یک نوع «هرمنوتیک گویا و پویا» نام داد که در متون اسلامى به «هرمنوتیک استنطاقى» مشهور است (الا فاستنطقوه) یعنى طلب معنا و طلب ارتباط و «ولایت یعنى وسیله اى براى رسیدن به این هرمنوتیک گویا و پویا» و این در اصول فقه یا روش شناسى اسلامى نیز سریان مى یابد که اولین قدم آن جمعیت است که در بحث «دلالت» است و «ولایت بر دلالت» حاکم مى شود (چه در ارتباطات کتبى یا شفاهى). پس در یک جهان سیال تجلى اسماء الهى در امام، «شکل هاى متغیر زمانى و مکانى» خواهد داشت که «دلالت نیز تابع زمان و مکان» مى باشد و «تطبیق زمان و مکانى امام با زمان فعلى»، «بنیاد نوآورى» را بنا خواهد کرد. |